دلنوشته
30 تیر 1396 توسط مسافر جامانده
امروز عجب رزق زیبایی نصیبمان شد. آری رزق معنوی که اگر مواظبش باشیم چند صباحی از این زندگی سیاه را روشن خواهد کرد.
ما کجا و میزبانی شهید کجا……
آری سفره ی دلم را برایش باز کردم و آنقدر اشک ریختم تا نگاهی به این سفره بیاندازد
او آمده بود.. پیش ما. . … در محل درس ما. … در محل پرورش ما. .. . و چون میدانست که به تنهایی نمیتوانیم از پس هیولای نفس برآییم آمده بود نگاهی به دلمان بیندازد و برود.
که شاید، شاید اندکی بر معرفتمان، ایمانمان و اخلاصمان افزوده شود .
دست مریزاد ای شهید.. . که چه به موقع آمدی. که دلم داشت زیر انبوه نداشته ها فریاد میکشید. چه خوب آمدی و به فریاد دلم رسیدی.
خدایا تو را شکر که این رزق زیبا، نورانی و دوست داشتنی را نصیبمان کردی.
شهدا شرمنده ایم. .. …